خوشحالم که میدونم هر مکان و زمانی، برخورد و رفتاری شایسته خودش رو می طلبه و هر برخوردی تو هر زمان و مکانی مناسب نیست.
خوشحالم که برخوردها، روابط و اصول حاکم به رفتارهایم تایع جو و محیط نیستند و می تونم حد و مرزهایی که برای خودم ساخته ام رو تو شرایط مختلف رعایت کنم و بر اثر جوزدگی دست به کارهایی که تا حالا نزده ام، نمی زنم.
خوشحالم از آشنایی با افرادی که با وجود اختلافات زیاد فکری و ذهنی بین من و اونها، محدودیت هایی که من برا خودم وضع کردم رو متوجه میشن و به اونها احترام میذارن. جدا که چنین افرادی شایسته احترام اند.
و چه تلخ است دیدن و شنیدن نگاه ها و حرف هایی از نزدیک که پر از طعنه و کنایه اند ...
راز نهان دار و خمش ...
پنج شنبه، بیست و چهارم دی ماه هشتاد و هشت
از سه شنبه، بیست و دیم دی ماه هشتاد و چهار + چهار
۷ نظر:
ور خمشی تلخ بود!
ey baba bazam peynevesh nadasht!!! ma hamash montazere peynevesht hastim hichja nemirim haminja hastim
bebin aya to hamin haminjuri ke khodet migi hasti ya na faghat digaranan ke ehteram mizaran o ina???i
این بهترین مدل ارتباطه !
به او
آنچه جگر سوزه بود
باز جگرسازه شود
به علی
این که همش پی نوشت بود که ...
گمونم بودم و هستم، لااقل تو جو نمیفتم
به نوشا
خدا زیادش کنه :دی
آدم به خیلی از نگاه ها و حرف ها نباید توجه کنه در غیر اینصورت به خودشم شک میکنه
چه خوب...
خدا قسمت کنه ازین دست رفقا (;
در مورد نیم خط آخر:
شاید که چو پرده برافتد، نه تو مانی و نه او
(;
به نازیلا
سخته ...
به نجوا
خدا زیادشون کنه :دی
حالا منظورت کدوم دست رفقا بود؟ :پی
ارسال یک نظر