میدانی!
کلن هرچه بیشتر به این درس و دانشگاه و معندسی و دردسرهایش و بچه بازی بزرگان و به اصطلاح اساتیدش بیشتر نگاه می کنم، بیشتر به این نتیجه میرسم که اصل زندگی چیز دیگریست.
اصولن آدمی باید به عنوان زنگ تفریح برود معندس شود و نه بیشتر. البته این بدان معنی نیست که این عالم معندسی، عالم دلنشین و دلفریبی ست. بلکه تنها مانند یک زنگ تفریح است که آدم را برای زندگی با معنا تشنهتر میکند و لذت طرب را دو چندان میسازد.
و چه زیبا جناب حافظ میفرماید که:
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنیتر میرسد روزی
چهارشنبه، نوزدهم بهمن ماه نود
۲ نظر:
این فقط در مورد مهندسی نیست، در مورد رشته من هست، و فکر م یکنم در مورد هر شغل و رشته ای باشه
اصل زندگی همیشه یه چیز دیگه است که باید کمی از جوونیت گذشته باشه، بلکه یه نمه هم پیریت شروع شده باشه تا بفهمیش
دقیقن همای
البته این از دید من بود. دقیقن مث ماجرای همون سینوس ه :دی
ارسال یک نظر