این کنکور لعنتی کلا خوره جون ما شده. اعصاب و روان برامون نذاشته دیگه لامصب. مخصوصا این دو هفته آخری ِ مونده تا نتایج که کلا زندگی و روان رو ریخته به هم. فک کن یه آزمون بدی که 4-5 تا سوال غلط داشته باشه، با اون حجم محاسبات. تازه بچه هایی هم که رفتن دنبال تصحیح سوالها بگن که چند تا سوالی هم که جواب درستشون تو گزینه ها بوده رو غلط جواب دادن و بنا به تصحیح هم ندارن و الخ ...
هر چی هم به این اوضاع احوال کار و و زندگی و مملکت و رشته فکر می کنم، یه جورایی حس می کنم که همه چی در گرو این ارشد کذاست. یه جورایی میشه گفت که استرسم ار استرس اعلام نتایج کنکور کارشناسی بیشتر ِه. خیلی بیشتر ...
از طرفی دیگه موندم تو کارهای قبل و بعد کنکورم. قبلش ساز نمیزدم که خیر ِ سرم درس بخونم، الان از اعصاب خوردی، دو هفته است دست به ساز نزدم. ساز شاکی، استاد شاکی، من شاکی.
بماند ...
فقط دوست دارم جمعه بیایم و بگویم چه شده است، زنگ بزنم و بگویم چه شده است، شِیر کنم و بگویم چه شده است ...
ولی مدام کسی از من نپرسه که چه خبر که و چی شد که با این کارش، جفت پا میرِه رو مخ.
فقط دعا کنین که خبر خوبی بدم جمعه.
سه شنبه، بیست و هشتم اردیبهشت ماه هشتاد و نه
۹ نظر:
من مطمئنم که خبر خوبی میدی همه تو این دنیای مجازی میدونن که من میتونم پیش بینی کنم میگی نه ؟ چرا میگی نه ؟ :D
پس بیزحمت جمعه با جعبه شیرینی بیا که من عمرا از شیرینی بگذرم
به ناشناس دوست داشتني
جو نده پسر :دي
به پپري
باشه! اگه شد جمعه يه جعبه شيريني برات ميفرستم. ولي اول بذار بشه!
شاید این جمعه بیاید...
به او
آمدنش كه مي آيد
خدا بعدش را خير كناااد :پي
آمین
به الهام!
ممنون!
همین
:)
خدا بزرگه!
خدا هست ..
:)
فکرش رو نکن!
درست میشه!
کسی هم چیزی نمی پرسه!
:)
خبرخوب خوب بدی به امید خدا..
به شیما!
تا ببینم چه شود ...
ارسال یک نظر