اون قبلنا یه چیزی تو فنی بود به نام "کانون موسیقی دانشجویان دانشکده فنی". خلاصهاش اینکه یک سری بچه پایه و اهل دل، اصولن مطرب یا عشق ِ مطرب، هر از چندگاهی هر از چندگاهی برنامهای در دانشکده می گذاشتند. سازی بود، آوازی بود، خوش میگذشت. مثلن میگفتند کنسرت تجربی، یکهو میدیدی، دارند، "جاز" میزنند روی سن. یک معاونت دانشجویی هم بود که هر از چندگاهی، یک "نه" گنده به یه برنامه میگفت، ولی خانوم مهربانی بود به نظر من. میشد از کنارش عبور کرد. با تمام اختلاف نظری که با بچهها داشت، میشد رویش حساب کرد. یا مجوز از اول بود، یا اگر هم نبود، برنامه یک جورایی دیگر اجرا میشد با مجوز. غالبن پول برنامه هم بود. هر چند گاهی با دردسر بود. آن موقعها گروههای مختلفی بودند. بچهها هم دلشان میخواست. هم روی سن بودند، هم روی صندلی بودند، هم قبل و بعد برنامه. با هم بودیم همگی.
اما الانا، با این کوچیکترها میرویم دنبال برنامه. میرویم مجوز بگیریم، میگویند: "برنامه چیست؟". دوستان اعلام میدارند: "معارفه کانون موسیقی است و اجرای موسیقی". میگویند: "چه موسیقیای؟". دوستان میگویند: "تکنوازی پیانو و موسیقی سنتی.". میگویند: "چه سنتیای؟". دوستان میگویند: "تار و سهتار و اینها.". بعد با دوستان میرویم تا پوستر برنامه را مهر کنند که ما نصب کنیم، کارشناس معاونت دانشجویی میگوید: "اولا که در مجوز برنامه شما حرفی از تنبک نبود. اگر دکتر (جناب معاونت را میگویند) تنبک را ببیند، مجوز لغو میشود. ثانیا که چرا اسم گروه شهرآشوب را در پوستر آوردهاید؟ بنویسید گروه فنی و اینجور چیزها. و گرنه مجوز لغو میشود." در نهایت هم پوستر مهر میشود با اسم گروه ماژیک خورده و سیاه شده. همهاش هم میگویند اگر این کار را نکنید، حراست فیلان میکند. میگویم، دگر چه میخواهد بکند مگر ...؟
حس میکنم اینهایی که بعد ما به این دانشکده آمدهاند، به دانشکدهای آمدهاند، که کارشناس و معاونت و رئیس و حراستش و گروهی دانشجویش، همه و همه یک حرف میزنند. حرفی که حکمن، حرف دانشجو نیست. باز یادش بخیر حراست قبلی صحبت میکرد، مذاکره می کرد. یه جورایی دوست بود.
تمام این داستانها را برای یکی از رفقای قدیمی تعریف میکنم، یک مصرع حافظ میخواند. میخواند: "یا رب مباد آنکه گدا معتبر شود". میگویم: "کاش گدا معتبر شده بود، که اینها هم اوضاعشان از گدا بدتر است، و هم جایشان از اعتبار برتر.". بساطیست خلاصه ...
این برنامه هم آخرین تلاش من است برای در هم شکستن این اعتبار، دیگر بیش از این تحمل اعتبار دروغین ندارم ...
جمبه، بیست و هشتم بهمن ماه نود
۴ نظر:
خدا بزرگه! درست میشـ... نمیدونم! کاش بشه :|
آرزو!
ینی اعتبارشون کم میشه؟
...
واقعا کاش گدا معتبر شده بود !
حتي.....! :|
رها!
پوفــــــــــــ
ارسال یک نظر