۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود

خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود
گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود
ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی
آن چه در مذهب ارباب طریقت نبود
خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق
تیره آن دل که در او شمع محبت نبود
دولت از مرغ همایون طلب و سایه او
زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نبود
گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن
شیخ ما گفت که در صومعه همت نبود
چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکی‏ است
نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود
حافظا علم و ادب ورز که در مجلس شاه
هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
حافظ

این برای یلدا بود. یلدای 89. تاریک و روشن‌ترین یلدایی که تو این چند سال داشتم. تازه بعد از این همه روز، امروز دلم یه کمی آروم شده.

چهارشنبه، هشتم دی ماه هشتاد و نه

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

هول


باز طوفان شب است
هول بر پنجره می‏‏ کوبد مشت
شعله می‏ لرزد در تنهایی:
باد فانوس مرا خواهد کشت؟

هوشنگ ابتهاج (هـ. ا. سایه.) ـ تهران، آذر 1335


یک‌شنبه، بیست و هشتم آذر ماه هشتاد و نه