۱۳۹۰ فروردین ۵, جمعه

چه بی نشاط بهاری!؟


سال تحویل باشه، نصفه شب هم باشه، آدم هم تو خونه خودش هم نباشه، اونم آخر 89 باشه!؟
خوب نبود! فعلا که فقط گذشته، اونم جالب نگذشته، شاید بعدا بفهمم که چرا و این‌ها. شاید که بعدا بفهمم که خوب گذشته و قابل تحمل شده درد باقی‌مونده‌اش مثلا! طولش که همون 365 روز حالا چند ساعت اینور اونور ولی عرض و عمقش، زیاد جالب نبود.
حالا اینقدر هم بگیم بد بود و اخ بود تا این 90 و دهه‏اش هم کوفتمون شه!

بر سر آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سرآید
خلوت دل نیست جای صحبت اضداد
دیو چو بیرون رود فرشته در آید
صحبت حکام ظلمت شب یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید
بر در ارباب بی مروت دنیا
چند نشینی که خواجه کی بدرآید
ترک گدایی مکن که گنج بیابی
از نظر رهروی که در گذر آید
صالح و طالح مطاع خویش نمودند
تا که قبول افتد و در نظر آید
بلبل عاشق تو عمر خواه که آخر
باغ شود سبز و شاخ گل برآید
غفلت حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی خبر آید


جمعه، پنجم فروردین ماه نود