فقط مرد 30 و سه-چهار سالهای که با موهای
مرتب و شانه زده، صورتی نیمه آفتابسوخته، با شلوار لی ِ آبیروشن و پیراهن مردانه
سفید، یک کوله خاکی رنگ در بغل داشت و با دستان سیاه از روغنش، که جرم روغنش با بنزین
نرفته بود، با اتصال فولادی 3/4 اینچی بازی میکرد و روی صندلی آبیرنگ واگن سوم نشسته
بود؛ پسربچه 10 سالهای را که مرد عنکبوتی میفروخت و مرد عنکبوتیهایش را به شیشههای
قطار میانداخت تا کلهمعلق بزنند و پایین بیایند، در قطاری که ساعت 21 و 9 دقیقه ایستگاه
میدان آزادی را به مقصد ایستگاه اکباتان ترک کرد، دید.
پ.ن.: گاهی فعل و فاعل و صفت و قید مکان و
زمان، در زمین و هوا کلهمعلق میزنند.
دوشنبه، سیام اردیبهشتماه نود و دو