۱۳۹۱ شهریور ۱۵, چهارشنبه

O+


جمعه شبی، ف. تو فیسبوک‌ش زده بود "یکی برای پیوند مغز استخون، پلاکت نیاز داره. هر کی O+ه بره با باباش هماهنگ کنه برا آزمایش."
زنگ زدم به باباش. قرار شد شنبه صبح بیمارستان شریعتی باشم. جلو اورژانس.
همه جور آدم‌ی جلو اوراژنس هس. از هر شهری.
می‌گفت: "دخترم 11سال‌شه. کم‌خونی داره. قراره از مادربزرگش مغز استخون بگیره. گفتن باید 7 نفر برای پلاکت لازم احتمالی برای بعد عمل باشن تا عمل شه. تا حالا شیش نفر آزمایش دادن."
دفترچه رُ گرفت و دکتر نسخه رُ تو دفترچه‌م نوشت. باید می‌رفتم یه آزمایشگاه تو قلهک.
دفترچه رُ تحویل مسئول آزمایشگاه دادم، نوبت داد بهم. شد 5 تومن. می‌گفت: "این آزمایش تو آزمایشگاه‌های دیگه میشه حدود 200 تومن. اینجا سرپرست آزمایشگاه برای پیوندی‌ها فقط 5 تومن می‌گیره."
تو آزمایشگاه از هر قوم و شهری هستن، رو صندلی و رو زمین.
نمونه خون رُ می‌گیرن. باید برگردم بیمارستان و رسید آزمایشگاه رُ بدم به پدر دخترک.
بر می‌گردم بیمارستان. پدر دخترک از مسجد می‌آد بیرون. رسید آزمایشگا رُ می‌دم بهش. " اهل بندرعباس‌ه. شغلش کشاورزی‌ه. اومده طهرون برا پیدا کردن اهدا کننده پلاکت. شب‌ها تو محیط بیمارستان و مسجدش می‌خوابه، کارتن خوابی. قراره وقتی عمل دخترش شروع شد، یه خونه تو میدون راه‌آهن اجاره کنه."
با کارت بانک کشاورزی‌ش پول می‌گیره. "دکتر نتیجه آزمایش‌ها رُ دیده. از 6تا، 2تا رُ رد کرده. الان شدن 5تا." از صبح تا ظهر صداش سرد شده.
دست می‌کنه تو جیب‌ش، یه 5 تومنی و یه 2 تومنی درمی‌آره. "این 5 تومن برای آزمایشگاه و این 2 تومن هم برای رفت و آمدت. خیلی لطف کردی. زحمت کشیدی. برای کار من وقت گذاشتی."
-بذار اگه آزمایش به کارت اومد و نتیجه خوب بود می‌گیرم ازت. عجله‌ای نیس.
کنار هم داریم راه می‌ریم. سرش پایین‌ه، دست‌ش با دوتا اسکناس جلوم‌ه ...

دوست داشتم 5ام باشم.





چهارشنبه، پونزده‌م شهریور نود و یک

هیچ نظری موجود نیست: