۱۳۹۱ آذر ۲۴, جمعه

آذر ...


هر چه به این آذرهای این سال‌ها نگاه می‌کنم، می‌بینم که این آذرها، ماه آخر پاییز نیستن. ینی فقط پاییز را با خود نمی‌برند. اصولن انگار آذرها آدم‌کِشان من‌ند. آدم‌های‌م را، عزیزان‌م را می‌کِشند و می‌کِشند. گاهی می‌برند، گاهی هم تمام من را می‌گیرند و آدم‌های‌م را نمی‌توانند ببرند. ولی این گاهی که آدم‌های‌م می‌مانند، من تمام شده‌ام و آدم‌های‌م مانده‌اند. تمام ینی دیگر رمقی در بدن ندارم. تمام ِ تمام.
الان هم انگار دارم تمام می‌شوم و می‌روند ...
کاش این آذر، هر چه زودتر بارش را بردارد و برود از این من ِ تمام‌شدنی.



جمبه، بیست و چهارم آذر‌ماه نود و یک

هیچ نظری موجود نیست: